قصـــــه های مادرانه

میکروبهای بدجنس...

1393/6/15 17:09
نویسنده : مامان
26,944 بازدید
اشتراک گذاری

یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود توی شهر قصه ها یه دختر کوچولوی بود که دستش و می زد به همه جا و بعد می کرد توی دهنش بهمین خاطر اکثر مواقع مریض و بی حال بود یه روز  رییس الودگیها که اسمش میکروب بود و خیلیم قوی بود و رفته بود  نشسته بود  رو دست  مریم تا وارد دهنش بشه به میکروب کوچولوها  گفت اول من می رم تو دهنه مریم  ببینم چه خبره اگه بهتون علامت دادم زود بیاید تو میکروب کوچولوها هم با خوشحالی  گفتن باشه بابا جون اما نمیشه ما هم با شما بیاییم گفت نه شما باید منتظر بشید بله وقتی مریم دوباره دستش و برد تو دهنش میکروب بزرگ پرید تو دهنش و اطرافش و برانداز کرد و گفت به به چه تالار قشنگیه پر از غذاهای خوشمزست ببین عجب دندونای کثیف و خوشمزه ای  بعد شروع کرد به خوردن غذاها که داد مریم رفت به اسمون گفت وای دندونم با این صدا میکروب کوچولوها اماده شدن اخه باباشون علامت داده بود مریم رفت پیش مامانش و گفت مامان جون دندونم خیلی درد می کنه مامانش گفت عزیزم چقد بهت گفتم هر شب دندونات و مسواک بزن اینقد ناخنات و نجو میکروب وارد دهنت میشه گوش نکردی اینم نتیجشه مامان به مریم گفت که بره مسواک بزنه و اماده بشه تا برن پیش دندون پزشک  و اما میکروب بزرگ که خیلی وقت بود مشغول خوردن غذا بود دید از بچه هاش خبری نشد تعجب کرد چی شده مریم که همش دستش تو دهنشه چرا دیگه دستش و تو دهنش نمی بره رفت ببینه چه خبره که دید وای یه بوی میاد و از بو داره حالش بد میشه بوی خمیر دندون بود سریع از گوشه دهن مریم  رفت  بیرون  کنار میکروب کوچولوها  دید که  ناراحت هستند  گفت  چی شده بچه ها گفتن این مریم دو ساعته ما را معطل خودش کرده و دستش و نیورده تو دهنش اول که مسواک زد بعدم می خواد بره دندون پزشکی رئیس میکروبها خندید و گفت نگران نشید مریم دوباره کارش و تکرار می کنه و این دفعه همه با هم میریم تو دهنش  مریم با مامانش  رفتن  پیش دکتر دندون پزشک اقای دکتر یه امپول به دندونه مریم زد تا بی حس بشه تا به دندونش رسیدگی کنه دکتر بهش گفت عزیزم  دیگه نباید مسواک زدن و فراموش کنی در ضمن هیچ وقت دستت و تو دهنت نکن مریم گفت چشم اقای دکتر از شنیدن حرف مریم میکروبها ناراحت شدن و نگران  نکنه مریم دیگه دست تو دهنش نکنه  وای اونوقت چی میشه چکار کنیم  اما بازم امیدوار بودن مریم این کارو انجام بده اما مریم که دختر خوبی شده بود دیگه دستش و تو دهنش نکرد و با شستن دستاش موقعی که می خواست چیزی بخوره میکربهای الوده را نابود کرد  و همیشه دندونهاش و مسواک زدتا همیشه سالم و براق باشند  قصه ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید.

پسندها (3)

نظرات (4)

مامان ناهید
15 شهریور 93 18:35
سلام عزیزم قصه خیلی عالی بود مخصوصآ که تو این فصلها شیوع بیماری هست ودل ما مامانا از دست این ویروسها ومیکروبهای به قول خودت بدجنس خونه برا فاطمه تعریف کردم قول داده حواسش باشه دستشو تو دهنش نکنه آفریت به مامان قصه گوی مهربان
مامان
پاسخ
ممنونم عزیزم ایشالاه همیشه سالم وسلامت باشید
خاله ی مهربون
15 شهریور 93 23:47
توی وبلاگم گذاشتم
مامان
پاسخ
ممنونم خاله جون
فریده
16 شهریور 93 9:32
آفرین مامانی چه داستان زیبا و آموزنده ای بود. چرا داستانهاتو چاپ نمی کنی.
مامان
پاسخ
ممنونم عزیزم
خاله ی مهربون
17 شهریور 93 2:10
ممنونم به من سر میزنید
مامان
پاسخ