قصـــــه های مادرانه

قصه مریم و مسواک کوچولو...

1393/12/1 17:13
نویسنده : مامان
39,560 بازدید
اشتراک گذاری

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود  یه دختر  کوجولو بود  که  خیلی دختر خوبی بود  اما یه عادت بدی داشت و اون این بود که مسواک نمی زد اگرم می خواست مسواک بزنه به زور و با دعوا میومد بیچاره مسواکش خیلی تنها بود و همیشه  غصه می خورد و می گفت  اخه چرا  من و دوست نداری  و پیشم نمیای و با زور میارنت  اخه من که کار بدی نمی کنم دندونات  و برات تمییز می کنم الودگیها را از دهنت بیرون می کنم و نمی زارم مریض بشی اما مریم کوچولو می گفت من نمی خوام من حوصله ندارم دندونام و مسواک بزنم بدم میاد تا اینکه یه روز که مسواک کوچولو   خیلی احساس تنهای کرده بود یه اهی کشید و صدای پر از غصه اش و    فرشته مهربونی شنید   اومد و  به مسواک کوچولو گفت چرا اینقد غمگینی مسواک کوچولو به فرشته مهربونی گفت  من خیلی ناراحتم اخه مریم کوجولو من و دوست نداره وقتی داشت من  و می  خرید  از دوستام که جدا می شدم بهشون گفتم اخ جون این دختر کوچولو  ازش معلومه که خیلی من و دوست داره ببین چقد اصرار می کنه مامانش من و بخره اونوقت فکر می کردم خیلی دوستم داره نگو برا جایزه ای که تو جعبه من بوده اصرار داشت من و بخره  تازه جایزه منم که  یه  عروسک بود  یه روز باهاش بازی کرد و پرتش کرد گوشه اتاقش حالا شبا که میشه  عروسک کوچولو  میاد پیشم و باهم با خمیر دندون میشینیم و درد و دل می کنیم  خمیر دوندن هم گفت:  کاش که بشه مریم از ما استفاده کنه بیچاره مسواک کوچولو برسش خشک خشکه و داره خراب میشه منم کاری از دستم بر نمیاد فرشته مهربونی گفت ناراحت نباشید من میرم تو خواب   مریم کوچولو باهاش  صحبت می کنم و رفت تو خوابش حتی فرشته مهربونی هم نمی تونست بوی بد دهن مریم کوچولو را تحمل کنه  مریم تا فرشته مهربونی را دید رفت پیشش و فکر کرد که براش جایزه اورده  اما فرشته مهربونی تا دید مریم داره میاد گفت وای وای مریم چرا  دهنت اینقد بوی بدی می ده من اصلا نمی تونم اینجا وایستم چرا مسواکت و فراموش کردی و دندونات و اینقد کثیف نگه می داری  مریم خیلی خجالت کشید و به فرشته مهربونی قول داد  که دیگه دندوناش و مسواک بزنه  و از خواب بلند شد و زود رفت سراغ مسواکش و بهش سلام کرد و گفت من و ببخش که پیشت نمیومدم   میای دندونای من و بشوری مسواک یه نگاه به خمیر دندون کرد  و خندید وخمیر دندونم خندش گرفته بود  و   اومد و یکم از خمییرش و داد به مسواک کوچولو   و مسواک کوچولو زودی اومد شروع کرد به بیرون کردن الودگیها از دهن مرم کوچولو دندوناش و تمییز تمییز کرد اینبار دهن مریم کوچولو خیلی بوی خوبی می داد  خودشم خیلی حس خوبی داشت و  گفت آخش چقد راحت شدم مسواک جونم  خمییر دندون جونم دستتون درد نکنه دیگه هر شب میام پیشتون  تا دندونای من و  تمییز کنید تا  که همیشه  دندونام سالم باشن  و دهنم بوی خوب بده تا فرشته مهربونی هم دوستم داشته باشهو زود بیاد پیشم  قصه ما به سر رسید کلاعه به خونش نرسیدبای بای

پسندها (3)

نظرات (0)