باغچه مهربونی
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود تو یه خونه قشنگ یه باغچه بود که توش چند تا گل زیبا کاشته شده بود که اسماشون گل رز گل یاس گل نیلوفر گل مریم بود اسم این باغچه باغچه دوستی بود باغچه پر بود از بوی قشنگ گلها که فضای خونه را خوشبو می کرد از همه بیشتر بوی گل یاس بود که توی خونه می پیچید گلهای که تو باغچه بودن و بوی گل یاس و خیلی دوست داشتند گل یاس مهربون اصلا مغرورو خودخواه نشده بود حتی سعی می کرد شبها هم کمتر بخوابه تا همه جا را خوش عطر کنه یه روز بابای مریم یه گل دیگه ای اورد و تو باغجه خونشون کاشت این گل که اومد تو باغچه همه گلها بهش سلام کردن اما گل مغرور نگاهی بهشون کرد و جوابشون و نداد و وقتی دید گلها دارن بهش خوش امد می گن باهاش حرف می زنند گفت ای بابا بذارید من بخوابم من خیلی کار دارم تمام شب و باید بیدار باشم گلهابا حرف گل تازه وارد دیگه ساکت شدند و چیزی نگفتند تا اینکه شب شد گلها همشون خوابیده بودن جز گل یاس که مثل همیشه داشت همه جا را خوش بو می کرد و گل تازه وارد که تازه از خواب بیدار شده بود گل یاس خیلی اروم بهش سلام کرد و گفت سلام دوست خوبم تو هم بیداری اما گل مغرور جوابش سلامش و ندادو گفت تو چرا بیداری مگه الان نباید خواب باشی گل یاس گفت من همیشه شبها بیدارم اینجا را خوش بو می کنم گل تازه وارد گفت به چه حقی کار من و انجام می دی کی بهت اجازه داده گل یاس با تعجب نگاش کرد و گفت کار تو رو گل مغرور گفت بله خوش بو کردن هوا کار منه من گل شب بو هستم گل یاس از حرف گل شب بو تعجب کردوگفت ببخشید من که نمی دونستم که این کار برا شماست قول می دم که کنار بکشم و این کار شبانه را بزارم برای شما گل شب بو از رفتار گل یاس خیلی شرمنده شد با خودش گفت از صبح که من اومدم اینجا این گلا همشون با من مهربون بودند وقتی من خواب بودم اصلا سرو صدا نکردن و با من خیلی مودب بودند چرا من باهاشون بد رفتاری میکنم باید از همشون معذرت بخوام شروع کرد به گریه کردن اونم بلند بلند گلهای دیگه از صدای گل شب بو از خواب پریدندو تعجب زده پرسیدن چی شده دوست عزیز با شنیدن این حرف گریه گل شب بو شدیدتر شد گفت من از همتون معذرت می خوام شماها خیلی خوبید اما من با شما بد رفتاری کردم قول می دم دیگه گل خوبی باشم همینطور که داشت حرف می زد تازه فهمید با سر و صداش گلهای بیچاره را از خواب بیدار کرده وای چه کاری کرده بود سرش و انداخت پایین و به گلها گفت معذرت می خوام من بازم کار بدی کردم شماها را از خواب بیدار کردم قول می دم ساکت باشم اما خواهش می کنم من و ببخشیدبا شنیدن این حرف گلها شروع کردن به خندیدنو به گل شب بو گفتن ما از دستت ناراحت نشدیم و خوشحالیم که یه دوست خوب پیشمون اومده از اون روز به بعد فضای خونه روز به روز خوش بوتر و زیباتر شده بود چون گلهای باغچه دوستی با هم دوست تر بشده بودند و عطر مهربونی تو فضای خونه می پیچید قصه ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید