قصه ویتامینها...
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود یه دختر کوچولو بود که هر چی مامانش بهش می گفت باید صبحونش و خوب بخوره نهار و شامشم همینطور گوش نمی دادهمش فکر بازی و شیطونی بود یه روز که مامانش برا صبحونش گردو و پنیر عسل و کره اورده بوددختر کوچولو بازم گفت من نمی خوام نمی خورم و داشت همینطور لجبازی می کرد که یه دفعه دید یه نفر داره صداش می کنه اما دختر کوچولو هر چی نگاه کرد نفهمید این کیه که داره صداش می کنه که اون صدا گفت منم صبحونه شمامریم با تعجب نگاه به میز صبحونش کرد اونی که داش صداش می کرد اقای گردو بود بهش گفت اخه مریم خانم چرا مامان جون و اذیت می کنی مگه مامانت و دوست نداری که هر روز ناراحتش می کنی مگه ما چه اشکالی داریم که ما را نمی خوری باید بهمون بگی مریم گفت من شما ها را دوست ندارم شما ها خوشمزه نیستید گردو و پنیرو و نون با عسل و کره شروع کردن به اعتراض کردن مگه ما چکار کردیم ما که ویتامینای بدنت و تامین می کنیم تا قوی و سالم باشی مریم گفت ویتامین چیه اخه مامانمم همش می گه ویتامین گردو گفت الان این دوستای خوب و معرفیت می کنم ویتامینا مختلف هستنداز جمله اونا ویتامین a.b.c.d مریم گفت خوب به چه درد می خورن این دفعه اقای عسل گفت خیلی دردا کسی که این ویتامینا را داشته باشه همیشه سالمه بدنمش قویه با میکروبها می جنگه و پیروز میشه استخوناش قوی میشه مریم خندید و گفت من که گرسنه نمیمونم چیزای خوشمزه می خورم تا قوی باشم چیزای خوشمزه مثل چیپس پفک لواشک شکلات و هزارتا چیز خوشمزه دیگه این دفعه خانم پنیر بود که شروع کرد به حرف زدن و گفت وای مریم یعنی تو واقعا فکر می کنی این چیزای که این همه مواد بد توشون هست اونا فایده که ندارن هیچ سلامتیتم به خطر می اندازن تمام ویتامینای بدنت و نابود می کنند مریم به حرفهای که شنیده بود خوب فکر کرد و بعد تصمیم گرفت که بجای مصرف کردن خوردنیهای بی فایده خوراکیهای مفید و مقوی بخوره تا همیشه سالم و سلامت باشه از اون روز به بعد مریم صبحونه و نهار و شامش و به اندازه و خوب می خورد تا همیشه بدن سالم و قوی داشته باشه و از همه مهمتر مامان جونشم خوشحال کنه قصه ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید
پ.ن. این قصه را برا یاسمن تعریف کردم به پنیر علاقای نداشت و موقع خوردن صبحونش همش به دردسر میافتادم اما خدا را شکر صبح که پاشد گفت من نون پنیر و گردو می خورم مامان جون و منم گفتم باید 5تا لقمه بخوری تا من خوشحال شوم لقمه اولی کمی دل دل کرد اما از لقمه دوم به بعد و خوب خورد یاسمن علقه به خوردن چیپس و پفک نداره اما پارسا چرا پارسا هم قول داد دیگه پفک و چپس نخوره