قصـــــه های مادرانه

گل خوشبوی محمدی

1393/3/7 1:35
نویسنده : مامان
444 بازدید
اشتراک گذاری

یکی بود یکی نبود توی شهر قشنگ بالای یه کوه بلند یه گل قشنگی بود زیباکه کنار یه غار زندگی می کرد این گل کوچولو خیلی تنها بودغمگین همش ارزو می کردکه کاش گلهای زیادی پیشش بودن یا  خودش کنار گلای دیگه بودمتنظر همینطور غمگین از اون بالا همه جا را تماشا می کرد یه روز که داشت دور و ورش و نگاه می کرد  و دلش حسابی گرفته بود  دید یه  ادم  با صورت خیلی  نورانی و زیباداره میاد به طرفش اون ادم  با مهربونی نگاه گل تنها کرد و  بعد  رفت داخل غار ی که همون نزدیکیا بود  وقتی اون ادم مهربون اومداونجا  فضا پر شد از  بوی یه عطر خوشبو گل کوچولو با خودش گفت  این عطر  خوش از کجا میاد یعنی این ادم این عطر خوش بو را با خودش اورده  به بهبغل   بعد با خودش فکر کرد که چقدر  این ادم  صورت مهربونی داره و چقد با محبت نگاش کرده  بعد  احساس کرد که خیلی دوستش دارهمحبت هر روز غروب که میشد  اون ادم نورانی میومد برا عبادت داخل غار  و دور ورش همیشه پر بود از فرشته های زیبا که پروانه وار دورش می چرخیدند  گل قشنگ  دیگه تنهای هاش یادش رفته بود و  و هرروز  غروب  منتظر بود اون ادم مهربون بیاد اونجا صداش و بشنوه و و نگاه مهربونش و بهش بندازه و  اونوقت  گل کوچولو از وجودش ارامش بگیره زیبا واز فکر اینکه این روزها تموم بشه غمگین میشددلشکسته یه روزی از روزها  اون ادم نورانی اومد رفت تو غار و وقتی اومد بیرون پشت سرش پر بود از فرشته های قشنگ و زیبا که اون ادم و همراهی می کردند و یه چیزی را تکرار می کردند خوب که گوش کرد دید اونا دارن می گن اللهم صل علی محمد و ال محمد گل کوچولو اون کلمه را تکرار کرد  همراه فرشته ها چه شب  قشنگی بود چه خبر بود اونجا اون شب فرشته ها می رفتن و میومدن اونجا پر شده بود از  عطرهای  بهشتی گل کوجولو ارزو کرد اون روز هیچ وقت تموم نشه فرشته ها اون ادم همراهی کردن و رفتن پایین کوه گل کوچولو دلش لرزید و  احساس تنهای زیاد  کرد   غصه اش شد دلشکسته که یه دفعه دید چند تا فرشته اومدن و بهش گفتند که اماده باشه که می خوان ببرنش تو یه جای زیبا توی یکی از باغهای قشنگ بهشت گل کوچولو گفت بهشت بهشت دیگه کجاست  فرشته ها بهش گفتند که اونجا پر از گلها ودرختهای قشنگه  گل کوچولو با خوشحالی با فرشته ها رفت تا اونجای قشنگ و ببینه  آرام وای  چقد اونجا قشنگ بود  گل کوچولو  خیلی خوشحال بود   از یکی از فرشته ها پرسید  چرا من  و اوردن اینجا چه اتفاقی افتاده که من اومدم توی این باغ قشنگ  یکی از فرشته ها که فرشته گلها بود بهش گفت می دونی چرا اینجا اومدی چون تو کنار غار حرا پیش حضرت محمد(ص) بودی و هر روز اون و می دیدی  به خاطر وجود پیامبر خدا مورد لطف و رحمت خدا قرار گرفتی و اسمت  شد گل محمدی  گل کوچولو گفت  هیجانزده شده بود و پرسید حضرت محمد اهان اسم اون ادم نورانی محمد بوده چقد اسمش بهش میومدزیباپس فرشته ها بر اون ادم صلوات می فرستادند    بعد پرسید حضرت محمد  چکار کرده که  اینقد ر مورد احترام شماست به خاطر مهربونی شه که اینقد مقام و مرتبه داره سوال  فرشته گلها گفت ایشون اخرین پیامبر الهیه که دین خدا را کامل می کنه  گل کوچولو  تازه فهمید که اون ادم نورانی کی بوده  و داری چه مقام بلندی پیش خدای مهربونه و به خودش و به اسم زیبای که براش انتخاب شده بود  می بالید آرامو چقد عجیب بود حالا که اومده بود پیش اون همه گل ودیگه تنها نبود دلش برا جای قبلیش تنگ بود که غروب بشه و اون لحظه های قشنگ تکرار بشه متنظربای بای الاهم صل علی محمد وال محمد

پ.ن. دوستان عزیزم این قصه را بمناسبت این عید قشنگ اینجا می زارم شب برا بچه ها گفتم خیلی خوششون اومد امیدوارم نی نی های ناز  شما هم  خوششون بیاد

پسندها (3)

نظرات (11)

آیسان مامانی ماهان جون
7 خرداد 93 13:32
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااام عزیززززززززززز دلممممممممممممممم...خوبی خوشی،بچه ها خوبن
مامان
پاسخ
ممنونم لطف دارید ما خوبیم
آیسان مامانی ماهان جون
7 خرداد 93 13:33
عزیزم خیلی دلتنگتون بودم،یه عالمه تشکر که مدام بهم سرزدین و کامنت گذاشتی ..نازمییییییییییییییییییی
مامان
پاسخ
ممنونم عزیزم شما عزیز دل مایید
آیسان مامانی ماهان جون
7 خرداد 93 13:34
چقد شکل و شمایل وبتون عوض شده ه ه ه ه ..این غربت با من چیکار کرده خدااااااااااااااایاااااااااااا
مامان
پاسخ
آیسان مامانی ماهان جون
7 خرداد 93 13:44
عزیز دلم قصه هات همیشه جالب و نابن..من یکی که از طرفدارای همیشگیتون هستم
مامان
پاسخ
لطف داری عزیزم
آیسان مامانی ماهان جون
7 خرداد 93 13:45
وبتون برام کامل باز نشدددد....
مامان
پاسخ
مامانی ماهان جون
8 خرداد 93 8:41
...بیستییییی..بیستتتتتتتتتتت
مامان
پاسخ
ممنونم عزیز دلم
مامان مینا
8 خرداد 93 9:46
مامان
پاسخ
خاله ی مهربون
11 خرداد 93 17:51
مث همیشه عالی و آموزنده
مامان
پاسخ
لطف دارید خاله جون
مامان ز✿ـرا
12 خرداد 93 14:49
خیلی قشنگ بود خاله جونم
مامان
پاسخ
ممنونم عزیز دلم
مامان فرشته
19 خرداد 93 8:07
سلام از وبلگتون خیلی خوم اومدباافتخار لینکتون میکنم خوشحال میشم شماهم مارو لینک کنید
مامان
پاسخ
سلام عزیزم لطف کردید چشم حتما تو هر دوتا وبلاگمون لینگ هستید
مدرسه مامان ها
21 خرداد 93 8:52
سلام مامان عزیز خیلی خیلی داستان قشنگی بود ممنونیم
مامان
پاسخ
ممنونم خوشحالم که خوشتون اومده لطف دارید