دندونای شیری...
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود توی شهر قصه ها یه دختر کوچولو بود که اسمش مریم بود مریم یه دختر کاملا مرتب و مودب و با نظمی بوداتاقش و قشنگ مرتب می کرد لباساش و مرتب تو کمدش میذاشت وقتی مهمون خونشون میومد به مامانش کمک می کرد یه دختر خوب و ساکت بود اگر مهمونشون بچه داشت با بچشون توی اتاقش اروم و مهربونانه بازی می کرد شب که میشد دندوناش و خوب مسواک می زد که خراب نشند بهمین خاطر دندونای خوب و سالم وسفیدی داشت یه روزی که مشغول کیک خوردن بود یه دفعه احساس کرد یه چیز سفتی لای کیکشه اون چیز سفت واز دهنش که در اوردو با خودش گفت این سنگ لای کیک چکار می کنه نکنه دندونام و شکسته باشه اخه خیلی سفته&n...
نویسنده :
مامان
16:32