قصـــــه های مادرانه

امام حسن(ع) و امام حسین(ع)

1393/4/18 18:26
نویسنده : مامان
1,083 بازدید
اشتراک گذاری

یکی بود یکی نبود تو یه شهر مکه دو تا پسر خوب و مودب بودند به اسمهای حسن و حسین که خیلی پسرای خوبی بودند بابا و مامان مهربونشون و همینطور پدر بزرگ عزیزشون خیلی دوستشون داشت هر وقت می رفتند پیش پدر بزرگشون پدر بزرگ مهربون اونا را می ذاشت روی پاش نوازششون می کرد بوسشون می کرد و خیلی دوستشون داشت می دونی چرا فاطمه جون چونکه هر چی خوبی توی دنیا بود این دو تا پسر انجام می دادند به بچه های کوچکتر از خودشون مهربونی می کردند بزرگترها را که می دیدند سلام می کردند احترام می کردند و قتی جای بزرگترا صحبت می کردند براشون خوب گوش می کردند اونا بچه های حضرت علی بودند درست مثل باباشون و مامانشون حضرت فاطمه بودند هم قوی بودند هم مهربون بودند هم شجاع و بخشنده امام حسن بعد از امام علی که امام اولمون بود   امام  دوم ما و برادر عزیزش امام حسین امام سوم ماست  اما م حسن هم امام حسن یارو یاور مادرشون  بودند و وقتی پدر بزرگ بزرگوارشون فوت شدند حضرت فاطمه خیلی بیقراری می کردند امام حسن همیشه در کنار مادرشون بودند و همراهشون بودند و مادر عزیزشون خیلی با امام حسن مانوس بودند و درد و دل می کردندایشان  بسیار بخشنده بود طوری که بهشون لقب کریم اهل بیت دادند و به خاطر اینکه خیلی خوب بودند  مردم دوستشون داشتند     دشمنان  بهشون حسودی کردند و بعد ازیه مدت کوتاهی شهیدشون کردند بعد از امام حسن امام حسین بنا به وصیت پدرشون اومدند برا  اینکه مردم را از بدیها دور کنند و به طرف خوبیها ببرند  یه گروه از مردم براشون نامه نوشتن و ازشون خواستند که بیان به شهرشون و ازشون حمایت می کنند و پیروشون هستند  اما نه تنها از امام حسین حمایت نکردند بلکه راه اب و بر امام حسین و لشکریانش بستند و علی اصغر پسر کوچیک امام حسین و تشنه شهید کردند مادر به اینجا که رسید بغض کرده بود و فاطمه کوچو لو هم بغضش گرفته بود به مامان گفت مامان جون کاش من اونجا بودم و براشون اب می بردند از حرف فاطمه مامان گریش گرفت و گفت خدا لعنتشون کنه اونا خیلی بی رحم بودند پسر دیگه  امام حسین علی اکبر  و که برا حمایت از پدرشون اومده بود و جنگید را هم شهید کردند  و بعد هم امام حسین وکه تمام یارانش شهید شده بودند وتنها بودرا  شهید کردند که نذارند خوبی تو ادمها باشه نذارند ادمها خدا را بشناسند و به حرف شیطون گوش کنند و راه بد و انتخاب کنند اونا فکر کردند با شهادت امام حسین اماما هم فراموش میشند و بدی جای خوبی را می گیره  اما نه تنها اینطور نشد بلکه با اینکه فکر کردند پیروز شدند  اما  شکست خوردند چون خدا با امام حسین و یاراش بود و ادمهای خوب همیشه پیروزنند و حالا چرا عزیزم چون  بعد ار اون روز مردم با سخنرانیهای حضرت زینب و امام سجاد فهمیدند که دشمنان چقد ربه خانواده امام حسین ظلم کردند   بااینکه سالها از اون روزا می گذره محرم که میشه عاشورا و تاسوعا  و اربعین امام حسین مردم به یاد اونروز عزاداری می کنند  و لباس سیاه می پوشند وقتی اب می خورند به یاد لبهای تشنه امام حسین  و یاران با وفاش می افتند و زیر لب     می گن السلام علیک  یا ابا عبدالله  فاطمه جان  امام حسین یه برادر شجاع و دلیرم داشت که دشمن از ش خیلی می ترسید خیلی قوی و نترس بود وقتی به میدان  جنگ می رفت خیلی از دشمنان و نابود می کرد وقتی ایشون برا اوردن اب رفته بودند لب چشمه با اینکه بغل اب بودند از اب اونجا نخوردند ظرفهای ابشون و پر اب کردند تا ببرند برای بچه ها اما ادمهای بد اومدند و بهشون حمله کردند اول دستهای حضرت اباالفضل و زخمی کردند تا نتونه باهاشون بجنگه بعد شهیدشون کردند اگه دستاشون زخمی نبود هیچ کس حریفشون نبود  عزیزم   این خلاصه ای بود از زندگی دوتا امام عزیزمون امام حسن و امام حسین عزیزم  فاطمه به مامانش گفت مامان جون من قول میدم اونجوری باشم که امام حسین دوست داشت یعنی نمازم و بخونم وبه حرف شیطون گوش ندم و کارای خوب انجام بدم مامان که صورتش پر از اشک بود صورت اشک الود و کوچولو دخترش و بوسید و فاطمه کوچولو از اون روز به بعد وقتی می خواست اب بخوره اول می گفت  السلام و علیک یا ابا عبدالله الحسین محبت

پسندها (3)

نظرات (2)

مامان ناهید
19 تیر 93 1:50
سلاااااااااااااام خسته نباشید عزیزم احسنت بر شما فداتون بشم خیلی خوب بود خیلی........ باور کن با این قصه ء شیرینت اگه مامانا به بچه هاشو انتقال بدن کلی اجرش هم نصیب شما میشه چون خیلی خوب گفته بودیدمطمئنم کلی رو روحیه بچه ها اثر مثبت می ذاره بچه ها خوب می تونن اینطوری امامان را درک کنن دستت درد نکنه من یکی که از خود بیخود شدم با اینکه بارها داستانشو شنیدم ویاداور شدم بازم موهای تنم سیخ شد
مامان
پاسخ
ممنونم عزیزم
مامان پارسا
19 تیر 93 8:03
مطالبتون خیلی عالین لطف کنید به نوشتن ادامه دهید
مامان
پاسخ
شما لطف دارید مامان جون