قصـــــه های مادرانه

قصه پارک

1393/3/1 13:01
نویسنده : مامان
5,224 بازدید
اشتراک گذاری

یکی بود یکی نبود تو یه روز قشنگ تو یه شهر قشنگ یه پارک زیبای بودمژه علی کوچولو با باباش رفته بود  پارک  اول پارک یه کبوتر نشسته بود که خیلی بزرگ بودعلی  کوچولو رفت جلو وگفت سلام کبوتر مهربون گفت سلام اقا کوچولو  علی  کوچولو گفت تو چرا اینجا نشستی کبوتر گفت من نگهبان  ورودی پارک  هستم  مواظبم  بچه ها یه  وقت ندوند بخورند زمین بهشون می گم حتما زباله هاشون را تو سطل اشغال بریزند مواظب گلای تو پارکم تا بچه ها را شیطون گول نزنه اونا را بکنندعلی  گفت من که دست به گلای پارک نمی زنم  و بعد  با کبوتر مهربون خدا حافظی کرد و  رفتبای بای   اون وسط وسطای دید یه خروس خیلی بزرگ ایستاده  رفت و سلام کرد اقا خروسه مهربون علی  را  سوار پشتش کرد و بازیش داد بهش گفت که من  نگهبون وسط پارکم  اینجا مواظبم که خدای نکرده بچه ها از رو     وسیله های  بازی  یه وقت نیفتندواسیب ببینندناراحت بچه ها وقتی میان پارک باید مواظب باشند  همدیگه را هل ندن ومواظب همدیگه باشند علی  کوچولو با خودش گفت چه کار خوبی و بعد از  کمی که بازی کرد با اقا خروسه هم خدا حافظی کرد و رفتبای بای همینطور که قدم میزد با باباش به   اخر پارک رسید اونجا  نگهبونیش به عهده خانم طا ووسه بود که نگهبونی اخرپارک را به عهده داشت علی  کوچولو رفت کنارطاووس و سلام کرد  گفت :سلام خوبی طاووس مهربون گفت سلام من خوبم ممنونم شما چطوریسوال علی  کوچولو گفت خوبم بعد پرسید اسمت چیه گفت من طاووسم بعد پرسید  اون چیه بالای سرت گفت شونمه هر روز صبح بعد از اینکه از خواب بیدار میشم سرم و شونه می کنم می زارمش سر جاش بعد دست و صورت مو میشورم بعدش صبحونم و می خورم  تا قوی باشم و بعدم میام سراغ کارم که نگهبونی اینجاست به بچه ها هم میگم که باید مواظب باشند دست پدر مادرشون و ول نکنند موقع بازی کردنم هواسشون باشه مشگلی براشون پیش نیاد علی  کوچولو با خودش گفت چه حیونای مهربونی و بعد  از طاووس مهربونم  هم خدا حافظی کرد و رفتبای بای با خودش می گفت چه کارای خوبی از حیونای مهربون یاد گرفتم اول اینکه از کبوتر مهربون یاد گرفتم  اومدم پارک گلها را نکنم اشغال رو زمین نریزم از اقا خروسه یاد گرفتم مواظب باشم موقع بازی بچه های دیگه را هل ندم و مواظب خودم و دوستام باشم از خان طااووس هم یاد گرفتم وقتی از خواب بیدار شدم دست و صورتم و بشورم موهام و شونه کنم صبحونه خوب بخورم تا قوی باشم از همه مهمتر پارک که میام مواظب باشم دست بابا و مامان و ول نکنم و ازشون دور نشم لبخندقصه ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسیدبای بای

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)